اسم | معنای اسم |
---|---|
پژمان |
1- (در قديم) غمگين، دلتنگ، نا اميد 2- (اَعلام) پژمان (حسين پژمان بختياری) اديب و شاعر معاصر |
پژواك |
1- (در فيزيك) صدايي كه حاصل تكرارِ صدا پس از برخورد به مانع و بازتاب آن است، پِژواك 2- (اَعلام) شهرتِ عبدالرّحمان پژواک شاعر، نويسنده و سياستمدار معاصر افغانی |
چالاك |
1- داراي سرعت و مهارت در عمل، چابك 2- (در قديم) بلند 3- آراسته 4- بزرگوار |
چاووش |
1- (تركي) آن كه پيشاپيش زائران با صداي بلند و به آواز اشعار مذهبي ميخواند. 2- مأمور تشريفات در دربار 3- نقيب لشكر و قافله |
چمران |
(اَعلام) 1- (اوستا) نام پارسايي در يشتِ سيزدهم 2- مصطفی چَمران (1310-1360 شمسی) شهرت مصطفی چمران، دولتمرد ايرانی، وزير دفاع در کابينهي دوم بازرگان (1358)، از سازمان دهندگان جنبش مسلمانان در جنوب لبنان، در جبههي جنگ با عراق شهيد شد. |
ژوبين |
1- ژوپين، زوبين، نيزه ي كوچك كه در جنگهاي قديم به سوي دشمن پرتاب ميكردند. 2- (اَعلام) نام پسر پيران |
ژيار |
1- (كردي) شهرنشيني، تمدن 2- زندگي شهروندان |
ژيان |
1- خشمناك و غضبناك 2- (به مجاز) بيباك و شجاع |
ژيوار |
(كردي) زندگي |
کارون |
(اعلام) نام رودی در جنوب غربی ایران، در استانهای چهارمحال و بختیاری و خوزستان به طول 890 کیلومتر، که با نام کوه رنگ از ارتفاعات زردکوه در شهرکرد سرچشمه می گیرد، بخشی از آن به سرچشمه های زاینده رود می ریزد و بخش دیگر پس از پیوستن به رود دو آب، به سمت خوزستان جاری می شود. |
کامروز |
1- ویژگی آن که روزگار به میل و اراده اوست. 2- (به مجاز) خوشبخت |
گرشاسب |
مترادف كَرشاسپ و گَرشاشپ 1- به معني دارندهي اسب لاغر 2- (اَعلام) (در شاهنامه) 1: از پهلوانان ايراني سپاه منوچهر در جنگ با سلم و تور و خزانه دار منوچهر، گرشاسبنامه سرگذشت اوست. 2: آخرین شاه از سلسلهي پیشدادیان و پسر زو كه نه سال پادشاهي كرد. |
گشتاسب |
1- دارنده ي اسب آماده 2- (اَعلام) 1: (در شاهنامه) نام پسر لُهراسب پادشاه كيان كه خواهان پادشاهي از پدر بود. 2: گَشتاسب نام پدر داريوش بزرگ پادشاه هخامنشي |
گشواد |
مترادف كشواد 1- داراي بيان شيوا و فصيح 2-(اَعلام) (در شاهنامه) پهلوان ايراني، پدر گودرز، ملقب به زرّین کلاه |
گودرز |
(اَعلام) 1: (در شاهنامه) سردار ايراني عصر کیکاووس و کیخسرو، پسر گشواد و دارای 78 پسر، که همه از پهلوانان بودند. او در خواب از وجود کیخسرو خبر یافت و گیو را به جستجویش به توران فرستاد. در جنگ یازده رخ پیران را کشت. کیخسرو او را وصی خود قرار داد؛ 2: شاه اشکانی (45-51 میلادی) که از سال 41 میلادی با وردان بر سر پادشاهی کشمکش داشت و سرانجام با کشته شدن وردان به دست بزرگان پارتی به پادشاهی رسید. کتیبها... |
گيو |
(اَعلام) (در شاهنامه) يكي از پهلوانان داستاني ايراني پسر گودرز، داماد رستم و پدر بيژن. برای آوردن کیخسرو به توران رفت. در پایان کار کیخسرو از جملهي همراهان او بود، که در برف ناپدید شدند. |