اسم | معنای اسم |
---|---|
واحد |
1- (عربي) آن كه در نوع خود بينظير و منحصر به فرد است، يگانه، بيمثل، يكتا 2- از نام های خداوند 3- (اعلام) 1: واحد تبریزی، مولانا رجبعلی (1008 میلادی) از شعرا و عرفای عصر شاه عباس بزرگ صفوی که بسیار مورد احترام و تکریم شاه مزبور بود. وی شعر میسرود و کتابی به نام کلید بهشت نیز تألیف کرد و سرانجام در اصفهان درگذشت. 2: واحدالعین، اسماعیل بن سمیع اصفهانی (1277 میلادی) از بزرگان علمای معقول و از شاگرد... |
وادی |
1- (عربي) سرزمین 2- فضای ذهنی ای که برای چیزی تصور می شود. 3- بیابان 4- فضا، مکان، جایگاه 5- (در قدیم) زمین میان دو کوه، دره 6- آب جاری فراوان، رود |
وارث |
1- (عربي) (در فقه و حقوق) آن که مال، مِلک یا مقامی را از کسی به ارث می بَرَد. 2- از نامها و صفات خداوند، بدین معنی که پس از فنای خلایق او زنده میماند و هر آن کس، هرچه را که در حیطهي مالکیت خویش دارد به او بر میگردد. 3- (در ادیان) نام زیارتی معروف که حضرت ابی عبدالله الحسین(ع) را بدان زیارت می کنند. |
واقف |
1- (عربي) آگاه، با خبر، مطلع 2- (در فقه، در حقوق) آن كه مالش را براي استفاده در راه هدف عام المنفعه به موجب عقد خاصي اختصاص دهد. 3- (در قديم) مراقب، مواظب |
والا |
مترادف بالا 1- دارندهي مقام و مرتبه ي مهم، به ويژه مقام و مرتبهي دنيايي به صورت عنوان براي اشخاص 2- عزيز، گرامي، محترم 3- اصيل، نژاده 4- هر يك از افراد طبقه مرفه از اعيان و اشراف 5- داراي ارج و اهميت 6- (در قديم) رفيع، بلند 7- برتر، فائق، شامل 8- شايسته، پسنديده |
وجيه الله |
(عربي) ويژگي آن كه در نزد خداوند داراي قدر و منزلت و محبوبيت است. |
وحيد |
1- (عربي) يگانه، يكتا، بينظير 2- (در حالت قيدي) (در قديم) جدا از ديگران، تنها 3- (اَعلام) 1: وحید تبریزی، ادیب ایرانی در قرن 10 هجری، مؤلف مفتاح البدایع، در علم بدیع و رساله جمع مختصر 2: وحید دستگردی، (1259-1321 شمسی) شهرت ادیب و محقق ایرانی، ناشر مجلهي ادبی ارمغان و مصحح و ناشر خمسهي نظامی، دیوان کمال الدین اصفهانی و دیوان باباطاهر 3: وحید قزوینی ( محمّد طاهر)، مورخ و منشی ایرانی، وزیر شاه سلیما... |
وحيد رضا |
(عربي) از نامهاي مركب (به معني هر كدام جداگانه مراجعه شود.) |
ودود |
1- از نامها و صفات خداوند 2- (در قديم) بسيار مهربان، وَدود |
وسام |
(عربي) مدال، نشان افتخار، نشان شايستگي، وِسام |
وسيم |
(عربی) دارای نشان (زیبایی)، زیبا، وَسیم |
وصال |
1- (عربي) رسيدن به فرد مطلوب و هم آغوش شدن با او 2- رسيدن به چيزي و به دست آوردن آن 3- (در تصوف) پيوند با خداوند و رسيدن به مرتبهي فناء في الله 4- (اَعلام) وصال شيرازی (محمّد شفیع) (1197-1262 قمری) شاعر، موسیقیدان و خوشنویس ایرانی، از مردم شیراز، دیوان شعرش چاپ شده است. او بخشی از منظومهي نیمه تمام شیرین و فرهاد وحشی بافقی را سرود. |