اسم | معنای اسم |
---|---|
آرتادخت |
1- دختر راست گفتار و درست كردار، دختر پاك و مقدس؛ 2- (اَعلام) نام بانويي فرهنگدار و اقتصاد دان است كه در زمان اشكانيان به خزانه داري يكي از شهرياران اشكاني رسيد. |
آرتميس |
1-(اَعلام) نام يكي از چند تن الهه ي يوناني كه بر سكههاي اشكاني صورت يا علامت آنها نقش شده است 2-آرتميس (در میتولوژی يونان) ايزد بانوی حامی شكار، حیوانات وحشی، گیاهان، عفت زنان و تولد کودکان بوده است 3- نام يكي از بانوان ايران باستان در زمان خشايارشا كه دريادار بود. |
آرتينا |
منسوب به آرتين (پاک و مقدس) |
آرزو |
1- خواهش، كام، مراد، چشمداشت، اميد، توقع و انتظار 2- ميل و اشتياق براي رسيدن به مراد يا مقصودي معمولاً مطلوب 3- (اَعلام) در شاهنامه دختر شاه یمن و همسر سلم پسر فریدون و نیز دختر ماهیار گوهر فروش و همسر بهرام گور |
آرشيدا |
آريائي درخشان |
آرميتا |
(اوستايي) پارسا، پاك، فروتن |
آرمينا |
1- منسوب به آرمين 2- (اَعلام) نام ساتراپ نشينِ [سرزمين تحت فرمان استاندار] ارمنستان كه پارسيان (ايرانيان) به آن «آرمينا» و بابليان به آن «اورارتو» ميگفتند. |
آرمينه |
منسوب به آرمين |
آرنوش |
ايراني و آريايي جاويد ( آر = آريايي، ايراني + نوش = جاويد) |
آرنيكا |
1- گياهي با نام هميشه بهار كوهي، تنباكوي كوهي ، نامي انگليسي، فرانسوي و آلماني |
آريانا |
1- منسوب به آريا، آريايي 2- (اَعلام) 1:نامي است كه جغرافيدانان يوناني به قسمتي از ايران يعني سرزمين آريائيها داده بودند 2: نام قديم ايران 3: نام دایرةالمعارف فارسی که در سالهای 1328-1348 شمسی در 6 جلد به وسیله انجمن دایرةالمعارف افغانستان در کابل منتشر شده است. |
آرياناز |
1- مايه ي افتخار نژاد آريايي 2- مظهر زيبايي و جمال نژاد آريايي |
آريسا |
آريايي + سا (پسوند شباهت)، معادل آريسان |
آرينا |
منسوب به آرين، آريَنا با آرینا/arina/ هم نویسه است، که در اساطیر آرینا نام ایزد بانوي خورشيد در میان قوم قدیمی هیتی است كه از خود فرهنگ و شهر آبادی شایان توجهی را به یادگار گذاشتند. |
آزاده |
1- آزاد، اصيل 2- (در قديم) نجيب، شريف، صالح 3- (در قديم) ايراني 4- (اَعلام) نام زنِ چنگ نوازي در زمان بهرام گور. |
آزرم |
1- داد، انصاف، شرم، حيا، لطف 2-(در قديم) ملايمت، مهرباني، ارج و قرب، ارزش و احترام، آسودگي، آسايش |
آزيتا |
1- سوزن کاری کردن 2- نقش زدن با قلم بر روی اشیا 3- آزاده |
آسا |
1- آسودن 2- آسايش دهنده 3- وقار، ثبات 4- آراينده 5- (در قديم) شكل و شمايل |
آساره |
(لری، دزفولی) ستاره |
آسانا |
دختر زيبا |