اسم | معنای اسم |
---|---|
ناجي |
(عربي)1- نجات دهنده، منجي 2- (در قديم) نجات يابنده 3- (به مجاز) رستگار |
ناجيه |
(عربي) مؤنث ناجي با معاني 1- نجات دهنده، منجي 2- (در قديم) نجات يابنده و 3- (به مجاز) رستگار |
نادره |
1- (عربي) مونث نادر با معاني 1: آنچه به ندرت يافت شود، كمياب؛ آن كه در نوع خود بي نظير باشد، بيهمتا، عجيب، شگفتآور2: (در حالت قيدي) به ندرت، 2- شخص هوشمند و داراي نبوغ كه نظير او كمتر ظهور ميكند 3- (به مجاز) (در قديم) سخن يا حكايت با معني و دلنشين 4- (اَعلام) نادره بانو نقاش ايراني سدهي يازدهم كه در هنر نقاشي در آن دوران سرآمد بود. |
ناديا |
(عربي) (اسم فاعل مؤنث از نادي) زن خوش آواز |
ناديه |
(عربي) مؤنث نادي ندا دهنده، ندا كننده |
نارين |
(عربي ـ فارسي) 1- منسوب به نار، آتش (نار + ين (پسوند نسبت)) 2- (به مجاز) سرخ رنگ (زيبا) |
نارينا |
(عربي ـ فارسي) منسوب به نارين به معني سرخ رنگ (نارين + ا (پسوند نسبت)) |
نارينه |
(عربي ـ فارسي)1- منسوب به انار 2- منسوب به آتش (نار به معناي انار، آتش + اینه (پسوند نسبت)) 3- (به مجاز) سرخ گون 4- زیبارو |
ناصح |
1- (عربي) نصيحت كننده، پند دهنده 2- (در قديم) دلسوز، خيرخواه |
ناصر |
1- (عربي) نصرت دهنده، ياري كننده 2- (اَعلام) 1: ناصرخسرو، (394-481 قمری) حکیم، شاعر و نویسندهي ایرانی، متولد قباديان بلخ. پیشوای اسماعیلیان خراسان، مؤلف سفرنامه، که گزارش سفر هفت سالهي او به سرزمینهای اسلامی است. 2: ناصر، لقب ابوالعباس احمد، خلیفهي عباسی (575-622 قمری)، معاصر با محمّد خوارزمشاه و چنگیزخان مغول |
ناصرالدين |
1-(عربي) ياري كننده دين 2- (اَعلام) 1: ناصرالدین شاه، شاه ایران از سلسلهي قاجار، که در 17 سالگی شاه شد. وزیرش امیرکبیر را پس از سه سال عزل کرد و کشت. استقلال افغانستان را به رسمیت شناخت. به دست میرزا رضا کرمانی کشته شد. در زمان او نخستین مؤسسههاي آموزش عالی جدید تأسیس شد، تلگراف، تلفن و برق به ایران راه یافت. چاپ و نشر روزنامه و کتاب رواج یافت. 2: ناصرالدین لقب محمودابن ملکشاه سلجوقی، (485-48... |
ناطق |
1- (عربي) سخنران، گوينده، سخنگو، داراي توانايي سخن گفتن، گويا 2- (در قديم) آشكارا، واضح، بيّن 3-(در قديم) آشكار كننده، بازگو كننده 4- (در اديان) در نزد شيعهي اسماعيلي، پیامبر اسلام(ص) |
نافع |
1- (عربي) سود رساننده، سودمند، مفيد 2- از صفات و نامهاي خداوند |
نامي |
1- (عربي) (اسم فاعل از نموّ و نَماء) به معني نمو كننده، بالنده، روينده 2- (به مجاز) مشهور، معروف، (منسوب به نام) 3- (در قديم) محبوب، گرامي |
نايب |
1- (عربي) آن كه در غياب كسي عهدهدار مقام و مسئوليت اوست، جانشين، نماينده 2- (در اديان) در شيعهي دوازده امامي هر يك از علماي ديني كه در زمان غيبت حضرت مهدي(ع) ولايت امور مسلمين بر عهدهي اوست. 3- عنوان دولتي و ديواني كه در دورهي قاجار، افشاريه، غزنوي و سلجوقي به اشخاص بخاطر نيابت، تصدي شهر يا ولايت و سرپرستي امور دادهاند. |
نايف |
1- (عربي) مرتفع 2- (اَعلام) نام يكي از دليران مردم نجد از بزرگان و رؤساي باديه نشين |
نور |
از اسامي خداوند (نور آسمانها و زمين) |
نورا |
1- نوراني درخشان 2- (به مجاز) زيبا |