اسم | معنای اسم |
---|---|
آبان |
1- نام ایزد آب در دین زرتشتی 2- هشتمين ماه سال شمسي |
آبان دخت |
1- همسر دارا (داریوش سوم) ۲- دخترآبان |
آبتين |
1-(اوستايي) به معنی از خاندانِ آثویه 2- (در دساتیر) نفس کامل و نیکوکار و صاحب گفتار و کردار نیک و اسعدالسعدا معنی شده است 3- (اَعلام) (در شاهنامه) پدر فريدون، همسر فرانك، نام یکی از فرماندهان و پهلوانان ایرانی |
آتبين |
1-(اوستايي) به معنی از خاندانِ آثویه 2- (در دساتیر) نفس کامل و نیکوکار و صاحب گفتار و کردار نیک و اسعدالسعدا معنی شده است 3- (اَعلام) (در شاهنامه) نام یکی از فرماندهان و پهلوانان ایرانی |
آتريسا |
1- آتشگون، آذرگون، مانند آتش؛ 2- (به مجاز) زيبارو و برافروخته ، مرکب از آتری(تغییر یافته آذر-آتر-آتری) + پسوند مشابهت |
آترين |
1- آتش، آتشين 2- (به مجاز) زيبارو 3- (اَعلام) (در دوره ي هخامنشی) آتَرین بانویی نامدار از بازماندگان کمبوجیه پسر کوروش شاه بود که بر داریوش بزرگ شورش کرد. |
آتور |
1- (پهلوي) آتش، آذر 2- (اَعلام) 1: يك بخش از تقويم قديمي ايراني كه مغهاي دوران پادشاهی ماد بر پايه روح و زرواني آن را تغيير دادهاند. 2: نام فرشته ي در ایران باستان |
آتوسا |
1-(يوناني) زبردست 2-(اَعلام) 1: نام چند شاهزاده خانم ايراني عهد هخامنشي و مشهورترين آنان دختر كوروش بزرگ، زن داريوش اول و مادر خشايارشاي اول است 2:(در اوستا) نامِ شه بانوي دوست داشتني گشتاسب شاه |
آتين |
1- (در زند و پازند) موجود شده، پيدا گرديده 2- به هم رسيده. |
آدینا |
الهه زیبایی ها |
آذر |
1- (پهلوي) آتش، نار؛ 2- ماه نهم از سال شمسي؛ 3- (در قديم گاه شماري) نام روز نهم از ماه شمسي در ايران قديم؛ 4- (به مجاز) آتشكده؛ 5- (اَعلام) فرشته نگهبان آتش نزد ايرانيان باستان. |
آذرخش |
1- صاعقه، برق 2- نام نهمين روز از ماه آذر (آذرگشسب را هم گاه آذرخش گفتهاند، این واژه تصحیفِ «آذرجشن» است و آذرجشن، جشنی در روز نهم آذر بوده که در این روز به زیارت آتشکده ها می رفتند. |
آراد |
1- (اَعلام) (در آیین زرتشتی) نام فرشته ي موكل بر دين و تدبير امور و مصالحي كه به روز آراد متعلق است، روز بيست و پنجم ماه شمسي به نام اوست 2- (در پهلوي) آراي، آراينده |
آراز |
1- (تركي) ارس 2- (اَعلام) قهرمان منسوب به طايفهي آس |
آراسته |
1- آرايش شده و زينت و زيور داده شده 2- آن كه علاوه بر ظاهر مرتب داراي صفتهاي خوب اخلاقي نيز هست 3- (پهلوی، صفت مفعولي از آراستن) منظم، مرتب، داراي سامان، با زيور و زينت |
آرام |
1- سكون، ثبات، آسايش، طمأنينه، صلح، آشتي، راحت 2-(در قديم) مايه ي آرامش، آرامش بخش، تسلي بخش |
آراه |
نام فرشته موکل روز ۲۱ ازماه پنجم درآئین زرتشت |
آرتا |
(اوستايي) مقدس، راست گفتار، درست كردار |
آرتادخت |
1- دختر راست گفتار و درست كردار، دختر پاك و مقدس؛ 2- (اَعلام) نام بانويي فرهنگدار و اقتصاد دان است كه در زمان اشكانيان به خزانه داري يكي از شهرياران اشكاني رسيد. |
آرتان |
(اَعلام) نام برادر داریوش پادشاه هخامنشی و پسر ویشتاسب |